سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
شنبه 86 شهریور 3 , ساعت 2:9 صبح

·         

خبـر آمــد خبـــری  در راه  است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

·         

   دوباره بوی بهار میاد. بهاری که امسال در پایان تابستونه. شاید به همین دلیل امسال، قم، تابستون نداشت. شاید قراره تو بیایی! شاید...شاید...

«شاید این جمعه بیاید    پرده از چهره گشاید»

·         

   نمی دونم چرا شمعدونی ها امسال بیشتر قد کشیدند. نمی دونم چرا برگهاشون بیشتر طرف آسمون رفته. شاید یه ساقی بهشون آب حیات داده تا واسه تو بیشتر دعا کنند. شاید یه مادر منتظر به بچّه ش سپرده که امسال بیشتر اونها رو آب بده. آخه خسته شد از بس هر هفته انتظار کشید و گفت: «یابن الحسن روحی فداک....متی ترانا و نراک؟» شاید به بچّه ش گفته : « دعای شمعدونی رد خور نداره!»

·         

   میگن با یک گل بهار نمیاد. ولی شنیدیم با اومدن یک گل نرگسه که بهار میاد. این تناقض رو به جون خریدیم و می پرستیمش. هر روز هم توی نماز تکرارش میکنیم، که یادمون نره. آخه اینو استاد فلسفه مون بهمون یاد داده.گفته اگه میخوای یه گزارة وجدانی یادت نره، اگه میخوای بی وجدان نشی، اونو تو نمازت تکرار کن...وای خدا...نکنه...نکنه بی وجدان شده باشم!!..آخه استاد یه چیز دیگه هم گفت. گفت: « مواظب باش وقتی داری تکرارش میکنی به معناش هم خوب دقت کنی. چون منطقی را کار با الفاظ نیست. با معناش زندگی کن؛نه با لفظش.» حالا اگه مقدمة‌ اوّل رو کنار مقدّمة دوم بگذاریم نتیجه ش میشه اینکه ممکنه...نه!...فقط ممکنه!...اون هم امکان عامّ.. یعنی میشه بی وجدان نشده باشم؟! خدایا معمول نبوده که تو دعا رو برای زمان گذشته اجابت کنی.آخه اجابت مال آینده است. ولی بیا و خدایی کن و این دفعه این دعای منو مستجاب کن:« خدایا کمکم کن بی وجدان نشده باشم!!» یه وقت کسی نگه قدرت به محال تعلّق نمیگیره. این محاله. خدا که خداست؛ تواناست؛ ولی دیگه معنی نداره محال رو انجام بده!

چون استاد جواب این رو زودتر دادند. فرمودند که صغرای قضیه قابل انکاره. چون برگشت عمر محال نیست. این هم عین کلامشون:

« باز آی که باز آیــد عمــر شــدة حافـظ   هر چند که ناید باز، تیری که بشد از شست»

·         

   گفته بودی وقتی 313 باغبون دلسوز پیدا بشه شکوفه میکنی. گفته بودی وقتی دنیا تشنة تو بشه می جوشی. گفته بودی وقتی تاریکی همه جا رو گرفت طلوع میکنی. ای درخت عمر ما! ای چشمة زندگی، ای خورشید غروب نکرده! ای حجّت حاضر! ما غایبان را از غیبت برهان. ما ظلمت زدگان را روشن کن.« بر من ظلمت زده یک دم بتاب»

·         

  ننه خدیجه اون وقتها یه چیزی میگفت. میگفت خدا شیعه رو آفریده که امام زمان منتظر داشته باشه. نمیدونم از کجا میگفت و آیا درست میگفت یا نه؟! ولی میدونم که الان نه فقط شیعه، که سنی ها، و نه فقط مسلمونها، که مسیحی ها، و نه فقط خداپرستها که همه  و همه منتظرتن. البته هر کسی به شکلی.

·         

  مولای ما. میدونم که الان داری میشنوی که چی میگم.استغفرالله! این که بدیهیه. میدونم الان میدونی تو دل چند میلیارد انسان چی میگذره. استغفرالله! این هم واضحه. میدونم که میدونی که« ابر و باد و مه و خورشید و فلک» انتظارتو میکشن. پس آقا « وقت است که باز آیی!» وقت است...وقت است...وقت است...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]